در روز پنجشنبه شانزدهم ابانماه سال یک هزار و سیصدو نود و سه در منطقه 5 شهر زیبای اصفهان پایتخت به حق فرهنگی و تاریخی ایران افتخاری نصیب بنده شد که توانستم در جمع بزرگانی حاضر شوم که دیدنشان از نزدیک برایم رویا شده بود در این روز بنده افتخار داشتم ساعاتی در خدمت اساتیدی همچون دکتر یزدانی و دکتر تقوایی از مولفین کتابهای عربی متوسطه اول و دوم و استاد شیرین زبانم جناب اقای عباسی سرگروه درس عربی شهرستان فسا و از همه مهمتر صاحب وبلاگ محبوب پیام نسیم و دبران شهر اصفهان بودم ساعاتی پر بار که هر لحظه از ان چیزی میاموختم در این روز بنده شاهد مهمانوازی و محبت مسولین اموزش و پرورش اصفهان از جمله جناب قندهاری ریس اقای قاسمی کارشناس تکنولوژی اقای طباطبایی سرگروه و برادر بزرگ و محبوبم جناب اقای شیران که سنگ تمام گذاشتند و بنده ناچیز را شرمنده محبتهای خود کردند از خداوند متعال برای تمام دست اندرکاران این جلسه که بانی خیر شدند عاجزانه عزت و سربلندی روز افزون خواهان و خواستارم
به نام خدا برگرفته از وبلاگ پیام نسیم با مدیریت استاد حجت اله عباسی از شهرستان فسا
این فقط یک گزارش مصور هست و ان شاء الله بزودی به محض آماده شدن فیلم های همایش و نیز متن ها و پاورپویینت های استنادی اساتید بزرگوار دکتر یزدانی و دکتر تقوایی ، آنها نیز تقدیم خواهد شد.
البته تصاویر ممکن است برخی برای دوستان عضو گروه وایبر یا تلگرام ، تکراری باشد
نکته قابل ذکر این که هنوز تصاویر همکاران داخل سالن به دستم نرسیده و اینها تصاویری است که همکاران ردیف جلو گرفته اند.
طبق برنامه قبلی عصر چهارشنبه 14/8/1393 در خانه معلم ناحیه 3 همگی آماده هماهنگی برنامه ها بودند که اولین جلسه با حضور اساتید و جناب آقای شیران هماهنگ کننده برنامه های این همایش و جناب آقای سلطانی سرگروه عربی ناحیه 5 و سرکار خانم گودرزی سرگروه عربی متوسطه 2 ناحیه 5 و نیز جناب آقای رفیعی مجری برنامه ، برگزار گردید.
باور کنید من حرف بدی نزده ام که دکتر یزدانی می خنده فقط جریان یک امضا بود.
شب هم هماهنگی برنامه های همایش انجام شد و تقسیم وظائف شد و عناوینی هم مشخص گردید.
فردا صبح جلسه با اندکی تأخیر رأس ساعت 8 آغاز شد که تلاوت آیاتی از قرآن کریم و سرود جمهوری اسامی آغاز گر برنامه ها بود.
سپس چناب آقای قندهاری رئیس آموزش و پرورش ناحیه 5 حدود 20 دقیقه صحبت فرمودند که مشتمل بر خوش آمدگویی به حضار و اساتید و اهمیت برگزاری این جلسات در پیشرفت تدریس و آموزش بود. اولین برنامه متغلق به استاد تقوایی بود که در باره جایگاه و اهداف آموزش زبان عربی بود.
آنگاه به تفاوت رویکردهای کتب عربی سابق و جدید و نیز اهداف آموزش زبان عربی پرداختند که بسیاری از نکات آن برای بنده تازه و نو بود و امیدوارم بتوانم فایل آن را از ایشان بگیرم و تقدیم کنم. سپس دکتر یزدانی بحث جالبی را در باره ارزشیابی آغاز کردند که در هر بخش بارم ، چگونه سؤال بنویسیم و چگونه سؤال ننویسیم.
ان شاءالله متن مورد استناد این اساتید بزودی تقدیم خواهد شد. برنامه بعدی ، استراحت و پذیرایی بود
بعد از آن نوبت به یک شاگرد رسید تا در محضر استادانش درس پس بدهد که در باره دنیای مجازی و استفاده های آن برای دبیران و دانش آموزان صحبت هایی داشتم و در فرصت بسیار اندکی که در اختیار بود به بیان روش تدریس چند بخش از یک درس پرداختم. برنامه بعدی پرسش و پاسخ بود که با توجه به ضیق وقت ، همکاران آزادانه نظرات و نقدهای خود را بیان فرمودند و ابهامات خود را مطرح نمودند که به آنها پاسخ داده شد.
نکاتی هم دغدغه همکاران عزیز بود که بنا شد به دفتر تألیف ارسال گردد. خواسته های همکاران بیشتر حول این موارد بود: 1- زیاد بودن واژه های دروس عربی هشتم 2- طولانی بودن متن های عربی هشتم 3- ترتیب دروس عربی هفتم که القسم الاول و القسم الثانی و ... برای دروس آغازین باعث سردر گمی دبیران و دانش آموزان شده است.
این هم عکس های یادگاری پایان جلسه که دیگه سالن خالی شده بود
ازراست: جناب سلطانی سرگروه متوسطه 1 - جناب شیران مرد بزرگ و پرتلاش - بنده هم که ... - استاد تقوایی - استاد یزدانی - جناب قندهاری رئیس ناحیه و جناب یاسمی عزیز که 400 کیلومتر راه را از خرم آباد طی کردند تا به جلسه رسیدند و خوبی این جلسه یکی هم دیدار این عزیز بود.
خداقوت
تذکری به همکاران گرامی و دانش آموزان عزیز:
چون مطالب و یادداشت های شما توسط مؤلفین محترم خوانده می شود و در تصمیم گیری ها مؤثر خواهد بود لطف فرموده و نظرات خود را در بخش نظرات همین پست مرقوم فرمایید.
کارمند: بفرما برادرم !چه می خواهی ؟ متشکرم ! می خواهم کتابی را به امانت بگیرم
أیُّ کتابٍ؟ کتاباً حولَ المُحاوَرَةِالعربیّةِ. چه کتابی ؟
کتابی بیرامون مکالمه زبان عربی هل تُریدُ أن تُطالعَه فی المَکتبةِ؟ لا، اُریدُ اِستعارتَه اسبوعَینِ . آیامی خواهی آن را در کتابخانه مطالعه کنی؟ نه ، می خواهم آنرا دوهفته امانت بگیرم
هَل أنتَ مِن اَعضاء المَکتبةِ ؟ لا، هل تُمکنُ عضویّتی فی المکتبةِ ؟ آیا شما عضو کتابخانه هستی؟ نه ، آیا ممکن است عضو کتابخانه شوم
نَعَم ! أکمل هذهِ الورقة وَ ادفَع ألف تومانٍ . شکراً . بله ! این ورقه را کامل کن و هزار تومان ببرداز. متشکرم.
6- فی البیت درخانه
الأُخت : أسَمِعتَ یا حسین! أنا قَد نجَحتُ فی إمتحانِ القبول لِلجامعاتِ . خواهر: حسین ! آیا شنیدی که من درآزمون ورودی دانشگاههاقبول شدم ؟
الأخ : أحسنتِ ، مبروکٌ ! فی أیّ فرعٍ ؟ فی فرع الأدبّالعربیّ بجامعةِ اصفهان . برادر: آفرین مبارک باشد ! چه رشته ای ؟ رشته ادبیات عرب دانشگاه اصفهان.
مِن أینَ لکِ هذا الخبرُ ؟ لَقداِنتَشَرَ الخبرُ فی الصحیفةِ «بیک سنجش » این خبراز کجا به تورسیده؟ در روزنامه بیک سنجش منتشرشده
مَتی تَذهَبینَ لِتَسجیلِ اِسمَک ؟ أذهَبُبعدَ اُسبوعَینِ . کی برای ثبت نام می روی ؟ دوهفته بعد می روم .
حامد: السّلام علیکم حامد: درود بر شما نادر: علیکم السّلام و رحمة الله و برکاته. نادر: درود و رحمت خدا بر شما حامد: هل أنت مستعدّ لأن نتحدث فی ایّام الاسبوع و فصول السّنه. حامد: ایا تو آماده هستی برای اینکه درباره روزهای هفته و فصل های سال گفت و گو کنیم؟ نادر: نعم، أنا بخدمتک. نادر: بله، من در خدمت تو هستم. حامد: هل تعرف یا نادر ایّام الاسبوع بالّغه العربیة؟ حامدک نادر آیا ایام هفته را به زبان عربی می شناسی؟ نادر:نعم، السّته، والاحد، والاثنین، و الثلاثاء، والاربعاء، والخمیس و الجُمعة. نادر: بله ، شنبه، یکشنبه، دو شنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه، جمعه. حامد: ما هو الیوم الثالث من ایّام الاسبوع؟ حامد: روز سوم از روزهای هفته چیست؟ نادر: الاثنین هو الیَوم الثالث. نادر: روز سوم ، دو شنبه است. حامد: ما هو الیوم الخامس؟ حامد: روز پنجم چیست؟ نادر: الاربعاء هو الیَوم الخامس نادر: روز پنجم چهارشنبه است. حامد: کم فضلاً فی السّنه؟ حامد: در سال چند فصل است؟ نادر: فی السّنه اربعة فصولٍ. نادر: در سال چهار فصل است. حامد: ما هو أسماءُ الفصول الاربعة؟ حامد: نام های چهارفصل چیست؟ نادر: الفصول الاربَعَةُ هی الرّبیع والصّیف، و الخریف و الشّتاء. نادر: چهارفصل عبارتند از : بهار، تابستان، پاییز و زمستان. حامد: ماذا یحدث فی فصل الرّبیع؟ حامد: در فصل بهار چه اتفاقی رخ می دهد؟
نادر: فی فصل الربیع یَقصُرُ اللیل و یطول النِهار و تعتدل حرارة
الجوّ و تکون السّماء صافیةً کالمرآة و طبیعة تدعونا الی الخروج من المنازل
لِنَملأ صدورنا بعطورها و تُغرّدُ الطّیور علی اغصان الأشجار فهو فَصلُ
الفرحَ و سرور لِکثیرٍ من النّاس .
نادر: در فصل بهار شب کوتاه و روز طولانی می شود و گرمی هوا معتدل
می شود . آسمان همچون آیینه می باشد و طبیعت ما را به خروج از خانه ها فر
می خواند برای اینکه سینه هایمان را با عطرها پر کنیم و پرندگان بر شاخه
های درختان آواز می خوانند پس آن فصل شادی و شادمانی برای بیشتر مردم است.
حامد: فعلی هذا وَداعاً حتّی الغد. حامد: پس تا فردا خداحافظ. نادر: وَداعاً معَ السّلامت. خداحافظ، به سلامت.
12-الخَریفُ و الشتاءُ
پاییز و زمستان
حامد: السّلامُ علیک یا نادر! حامد: درود بر تو ای نادر نادر: علیکم السّلام ، أهلاً بک یا حامد! نادر: و درود برشما . خوش آمدی ای حامد حامد: هل أنت موافقٌ لأن نواصلَ حدیثَنا فی الفُصولِ الأربعةِ؟ حامد:آیا تو موافقی که صحبتمان را در چهار فصل ادامه دهیم؟ نادر: بالتأکید. نادر: حتماً حامد:ماذا تعرفُ عن فصلِ الخریفِ؟ حامد: درباره فصل پاییز چه می دانی؟ نادر: الخریف هو فصلٌ جَمیلٌ معتدلٌ فی حرارتِه ، یحلو فیه العملُ بعد راحةِ الصّیف. نادر: پاییزفصل زیبایی در گرمایش معتدل است. در آن کار پس از استراحت تابستان جایگزین می گردد. حامد: أین یقعُ فصلُ الخریفِ بالنسبةِ لسائرِ الفُصول؟ حامد: فصل پاییز به نسبت سایر فصل ها کجا قرار می گیرد؟ نادر:یقعُ فصلُ الخریفِ بین الصیفِ و الشتاء. نادر: فصل پاییز میان تابستان و زمستان قرار می گیرد حامد:کیف حالُ الجوِّ فی فصل الخریف؟ حامد: حالت هوا در فصل پاییز چگونه است؟ نادر:الطقسُ
فی أیّامِ فصلِ الخریفِ معتدلٌ ، تهبّ فی بعض الأحیان ریاحٌ قویّةٌ تُسقطُ
أوراقَ الشجرِ، و تنثُرها علی الأرض. و یهطلُ مطرُ یسقی الأرض العطشَی، و
تظهرُ الشّمس من حینٍ لآخرَ من وراء الغیوم، فتلطُّف الأجواء. نادر: آب و
هوا در فصل پاییز معتدل است دربرخی اوقات بادهای تندی می وزد که برگ های
درختان را می اندازد و آنها را روی زمین پراکنده می سازدو بارانی سیل آسا
می بارد که زمین تشنه را آبیاری می کند و خورشید ازمیان ابرها ظاهر می شود و
هوا لطیف می گردد. حامد:ما هو فصلُ الشتاء؟ حامد: فصل زمستان چیست؟ نادر: فصل الشّتاء هو فصل الخیر و البرکة. نادر: فصل زمستان فصل خیر و برکت است . حامد: ماذا یحدث فی فصل الشّتاء؟ حامد:در فصل زمستان چه اتفاقی می افتد؟ نادر: فی فصل الشّتاء یلمعُ البرقُ و یقصِفُ الرّعدُ و تهبُّ العواصفُ قویّةً هو جاء تلوی أغصانَ الأشجارِ التی عرّها فصلُ الخریف. برق ساطع می شود و رعد غرش می کند و بادهای تند می وزد برگ های درختان می ریزند. حامد:هل یقصرُ اللّیلُ و یطول النّهارُ فی فصلِ الشّتاء؟ حامد: آیا در زمستان شب کوتاه و روز طولانی می شود؟ نادر:لا،بل یقصر النّهار و یطول اللّیلُ و یشتدّ البردُ فیر تدی النّاسُ الملابسَ الصّوفیة السّمکیة. نادر: نه ، بلکه روز کوتاه و شب طولانی می گردد. سرما شدت می گیرد و مردم لباس های پشمی می پوش حامد:إلی أین تلجأ غالبیة النّاس فی فصلِِ الشّتاء؟ حامد: اکثر مردم در فصل زمستان به کجا پناه می برند؟ نادر:یفضّلُ
النّاسُ فی فصلِ الشّتاء أن یلجأوا إلی بیوتِهم حیثُ یتمتعون بقضاء أجملِ
الأوقاتِ مع أفرادِ الأسرة بالقرب من المِدفَأة. نادر: مردم در فصل
زمستان ترجیح می دهند که به خانه هایشان پناه ببرند از انجائیکه زیباترین
اوقات را با افراد خانواده در کنار بخاری بهره می جویند. حامد:أشرکَ علی هذه الإیضاحات القیّمة. حامد:از تو به خاطر این توضیحات ارزشمند تشکر می کنم . نادر:أتمَنَّی لکَ کلَّ خَیرٍ. نادر : برای تو خیر و خوبی آرزو میکنم. حامد: إلی اللِّقاء. حامد: به امید دیدار نادر: إلی اللّقاء قریباً نادر: به امید دیدار هر چه زودتر
13- الرساله
نامه
أحمد:السّلامُ علیکم. احمد:درود بر شما سعید:علیکمُ السّلام و و رحمة اللّه،أهلاً و سهلاً. سعید: درود و رحمت خدا بر شما خوش آمدید. أحمد:شکراً، جئتُکَ الیومَ لأتحّث معکَ حول َ کتابة الرسالة. احمد:با سپاس امروز نزد تو آمده ام تا با تو پیرامون نوشتن نامه صحبت کنم. سعید:أنا بخدمتکَ. ما هو السُّوال؟ سعید: من در خدمت تو هستم، سوال چیست؟ أحمد:هل بإمکانکَ أن تُبیِّنَ لی أسلوبَ کتابةِ الرّسالة؟ احمد: آیا برای تو امکان دارد شیوه های نوشتن نامه را برای من بیان کنی؟ سعید:بکلِّ سرورٍ. سعید: با کمال میل. أوَّلاً الرّسالة التی تُرسَلُُ إلی الصّدیق تخلتلفُ عن الرّسالة التی تُوجّشه إلی الغَریب. ابتدا نامه ای که به دوستت می فرستی از نامه ای که به غریبه ارسال می کنی اختلاف دارد. ثانیاً
الرّسالة التی تُوجّه إلی الدوائر الحکومیّة تختلفُ فی مَضمُونِها عن
الرَّسائل ِ التی تُبعثُ إلی الدَّوائرِالخاصّةِ، فاذا أردتَ أن تَکتبَ
رّسالةً، علیک الإلتزام بخُطواتِها. دوم نامه ای که به ادارات دولتی می
فرستی در مضمونش از نامه هایی که به ادارات ویژه می فرستی اختلاف دارد . پس
هنگامی که می خواهی نامه ای بنویسی باید به گام های آن توجه کنی. أحمد:ما هی خطواتُ کتابةِ الرّسالة؟ احمد: گام های نوشتن نامه چیست؟ سعید:الخطوهُ الأولی:تعیینُ موضوعِ الرّساله و الجهة التی تُرسل إلیها،و اسم بلده المُرسِل و تاریخ تحریرها. سعید: گام اول: مشخص کردن موضوع نامه و جایی که به آن می فرستی و نام شهر ارسالی و تاریخ نوشتن آن الخطوة الثَّانیة: خطاب المُرسَل ألیه بتعبیر مناسب مثل (أخی العزیز، صدیقی المُخلص ،والدی المُوَقّر...) و فاتحة الرّسالة بتعابیر جیّدة مثل: (تحیّةً طیّبةً، بعد أهداء السّلام، تحیّةً و بعدُ...). گام
دوم: خطاب کردن مخاطب با تعبیر مناسب مانند (برادر عزیزم، دوست مخلص، پدر
بزرگوارم،و...)و گشودن نامه به تعبیر های خوبمانند(بادرود ، بعد از اهدای
سلام، و ...) الخطوة الثَّالثة: کتابة مضمون الرّسالة، فیَیکتبالمُرسِلُ بعدَ ذلک ما یشاءُ حَسْبَ مُقتضَی الرّسالة. گام سوم: نوشتن مضمون نامه ، سپس ارسال کننده پس از آن آنچه که می خواهد بر اساس مقتضیات نامه می نویسد. الخطوةالرَّابعة:
کتابة التحیّات حیثُ یَنبغی أن تُبَلِّغَ التَّحیّة لِمن تُحبّو توجّهها
للآخرین بصورةعامة مثل:(بلّغ سلامی إلی عمّی العزیز دو ؤفرادالدسرة یقدمون
التحیّة...) گام چهارم: نوشتن سلام ها از آن جایی که شایسته است سلام را
به کسی که دوست داری برسانی و توجه آن به دیگران به صورت عمومی مانند:
(سلام من را به عموی عزیزم برسان یا افراد خانواده ام سلام می رسانن.) الخطوه الأخیرة: خاتمة الرّسالة کدن تقول: گام آخر: پایان نامه مانند این که می گویی: (دُمتَ سالماً،أبنکَ المخلص ،دُمت برعایته...) و کتابة اسم المُرسل کأن تکتب : صدیقک المخلص، (أحمد). (همیشه تندرست باشی ، پسر مخلصت،و ... ) و نوشتن نام ارسال کننده مانند این که می نویسی: دوست مخلصت ‹احمد›) أحمد:کیف نُرسِل الرّسالة؟ احمد:نامه را چگونه می فرستیم؟ سعید:بعد
ما کتبتَ الرّسالة تَجعلها فی غلاف (ظرف) و تکتبُ علیه العنوان بدّقةٍ و
وضوح، ثم تذهب إلی دائرةِ البَرید و تشتری من المُوظَّف طابعاً بریدیّاً و
تلصقه علی الغلاف و تُبردها عن طریق صُندوق البَرید الداخلی أو الخارجی. سعید:
پس از آن که نامه را نوشتی آن را در پاکت می گذارس ی و روی آن آدرس را با
دقت و روشنی می نویسی سپس به اداره پست می روی و از آن کارمند تمبر پستی می
خری و آن را روی پاکت می چسبانی و آن را از طریق صندوق پست داخلی یا خارجی
پست می کنی. أحمد:أشکرک علی هذه المعلومات، فی أمان اللّه. به خاطر این اطلاعات از تو سپاس گذاری می کنم . خداحافظ
14- رحلةٌ قصیرةٌ بالطائرة
سفری کوتاه با هواپیما
عادَ مجیدٌ من لُبنانَ و فی طریقه إلی البیت رأی صدیقَه سَمیراً، و جرَی بینهما الحوار التالی: مجید از لبنان بازگشت و در راهش به خانه دوستش سمیر را دید و میان آنها گفت و گوی زیر انجام شد. مجید:أهلاً بصدیقی العزیز . مجید: دوست عزیزم خوش آمدی سمیر:یالَها من مُفاجأة طیِّبة ! کیف حالُک؟ سمیر: چه دیار خوبی ! حالت چه طور است؟ مجید:بخیر والحمدُللّه. مجید: خوب است خدا را شکر سمیر:مارأًیتُکَ مُنذُ مُدّةٍ طَویلةٍ، و الآن أراک تَحملُ حقیبةً، هل تُریدُ السّفر؟ سمیر: مدت طولانی است که تو را ندیده ام و اکنون تو را می بینم که ساک حمل می کنی آیا می خواهی به سفر بروی؟ مجید:لا، أنا فی الحقیقة عائدٌ من السّفر، و أریدُ أن أذهبَ إلی بیتی. مجید: نه، در حقیقت من از سفر بازگشتم و می خواهم به خانه ام بروم . سمیر:متی؟ و إلی أینَ سافرتَ؟ و کم یوماً استغرقَ سفرُک؟ سمیر: کی و به کجا سفر کردی ؟ چند روز در سفر ماندی؟ مجید:سافرتُ یوم الجُمُعة الماضی إلی لُبنان، و بقیتُ هناک أسبوعاً واحداً. مجید: روز جمعه گذشته به لبنان سفر کردم و یک هفته در آنجا ماندم. سمیر:طیِّب، هل سافرتَ بالسّیّارة ؟ أو بالقطار؟ أو بالطّائرة؟ سمیر: بسیار خوب آیا با اتوبوس یا قطار یا هواپیما سفر کردی؟ مجید: سافرتُ بالطّّائرة. مجید: با هواپیما مسافرت کردم. سمیر:حَسناً، من فضلک بیّن لی کیفَ رکبتَ الطائرة؟ و ماذا شاهدتَ فیها؟ سمیر: خوب است، لطفاً برای من توضیح بده چگونه هواپیما سفر شدی؟ و در آن چه دیدی؟
مجید: حُبّاً و کرامةٌ، بعد أخذ جوازالسّفر و حَجْز(قطع) التّذکرة
(البطاقة) من إحدَی شرکات الخطوط الجویّة، حملتُ حقیبتی و رکبتُ التاکسی (
سیّارةَ الأُجّرَة) حتَّی وصلتُ إلی مطار طهران الدّولی، بعد فَترةٍ
قَصیرةٍ هَبَطَتِ الطّائرةُ التی کنتُ فی انتظارها، ثم أقلعت الطّائرة
مُتَّجهةً إلی لُبنان، و فی الطّائرة خاطَبَتِ المُضیفةُ الرُّکابَ،
قائلةً: سیّداتی، آنساتی، سادتی أهلاً و سهلاً. انتبهوا من فضلکم! نرجو
منکم عدمَ التّدخین، وإن شاء اللّه سنصلُ إلی لُبنان فی السّاعة العاشرة
صباحاً. أتمنَّی لکم سفراً مُمْتعاً.
مجید: با کمال میل ، بعد از گرفتن گذرنامه و رزرو بلیط از یکی شرکت
های خطوط هوایی، ساکم را برداشتم و سوار تاکسی شدم تا به فرودگاه بین
المللی تهران رسیدم . بعد از کمی معطلی هواپیمایی که در انتظارش بودم فرود
آمد .سپس هواپیما به سمت لبنان پرواز کزد در هواپیما مهماندار به مسافران
خطاب کرد و گفت: خانم ها و آقایان خوش امدید لطفاً به تذکرات توجه کنید. از
شما می خواهیم سیگار نکشید ان شاءالله در ساعت ده بح به لبنان خواهیم رسید
. سفری مفید و خوب برای شما آرزو می کنم. سمیر:یا مجید:هل واجهتَ شیئاً آخرَ فی الطائرة؟ سمیر: ای مجید: آیا با چیز دیگری در هواپیما برخورد کردی؟ مجید:نعم، بعد دقائق َ جاء تِ المُضیفَةُ، و قالت: مجید: بله، بعد از چند دقیقه مهماندار آمد و گفت: هل تُریدُ مجلّةض یا سیّدی؟ آقا مجله می خواهی؟ قلتُ: لا، بل أفضّلُ جریدةً یومیّةً، فأعطَتنی الجریدةَ، ثمَّ قالت: گفتم : نه ، ولی روزنامه می خواهم پس روزنامه به من داد و گفت: هل تُریدُ شیئاً آخر؟ آیا چیز دیگری هم می خواهی؟ قلتُ:هل یوجد عندکم عصیرٌ، أو مُرَطَّبات؟ گفتم: آیا آب میوه یا نوشابه داری؟ فأجبتنی:طبعاً،
عندنا عصیرُاللّیمونِ، عصیرُالبُرتقالِ،عصیرُالتّفَّاحِ، و عصیرُالعِنَبِ و
عندنا ناشای و قهوة و بُوظة ،ولکن الّذی کان بجَنبی، قال: پس به من پاسخ داد : حتماً ، آب لیمو، آب پرتقال، آب سیب و آب انگور و چای و قهوه و بستنی داریم ولی کسی که کنار من بود گفت: أنا أفضّل عصیر التّفاح. من آب سیب می خواهم. ثمَّ بدأنا بالتّحدث معاً فی مجالات مختلفة، و استغر قنا فی بیان هذه المواضیع، حتّی سَمعنا المُضیفةَ ،تقول: سپس با هم در زمینه های مختلف شروع به صحبت کردن نمودیم و در میان این موضوع ها غرق شدیم تا این که از مهماندار شنیدم که می گفت: سیّداتی، آنساتی ، سادتی، قد وصَلنا. نتمنّی لکم إقامةً طیّبةً فی لُبنانَ. خانم ها و آقایان اکنون رسیدیم برای شما اقامت خوبی در لبنان آرزو می کنم. سمیر:لقد استمتعتُ بحدیثکَ العذب یاسیّد مجید، ولکنّنی مضطرٌّ الآن إلی المُغادره، و أتمنّی أن أراک ثانیةً ، وإلی اللّقاء. سمیر: آقا مجید سخنان شیرین تو را شنیدم ولی من از دوری شما نگرانم و آرزو می کنم تو را دوباره ببینم . به امید دیدار مجید:بلِّغ سلامی إلی عائلتک الکریمة ، وإلی اللّقاء قریباً. مجید: سلام من را به خانواده بزرگوارت برسان. به امیددیدار به زودی
15-فی المطار
در فرودگاه
سمیر: السّلامُ علیکم. سمیر: درود بر شما مجید:وعلیکُم السّلام و رحمهُ اللّه و برکاته. مجید: و درود بر شما و رحمت خدا و برکاتش. سمیر:مساءُ الخیر. سمیر: عصر بخیر مجید:مساءُالخیر و السّعادة.(مرحباًبک) تفضّل اجلسْ. مجید: عصر بخیر و خوشبختی . خوش آمدید بفرما بنشین. سمیر:شکراً، لقد اتصلتُ بک هاتفیّاً إذ لم أتمکّن من الإنتظار حتی الغد لکی أستمعَ إلی ما تَبقَّی من خواطرک طول السّفر. سمیر:
با سپاس، چون تا فردا در انتظار ماندن برای من امکان ندارد ، با تو تلفنی
ارتباط برقرار کردم تا آنچه که از خاطراتت در طول سفر باقی مانده گوش کنم. مجید:
أشرک کثیراً لحُسن إهتکامِک بهذا الأمر ، و لا أدری کیفَ أعَبِّرُ عن
تقدیری و احترامی لک . و الآن أُو اصلُ لک بیان ما شاهدتُه فی المطار: مجید:
از تو بسیار سپاسگزارم به خاطر حسن توجهت به این امر و نمی دانم چگونه از
تو تشکرو تقدیر کنم. اکنون برای تو آنچه را که انها را در فرودگاه مشاهده
کردم بیان می کنم . حینما نزلتُ من الطّائرة ، رأیتُ أنّ الطّقسَ مُشمسٌ والجوَّ حارٌّ مع أنّه کان فی طهران غائماً و بارداً ، فذهبتُ لأخذ الأمتعة. هنگامی که از هواپیما پایین آمدم دیدم که هوا آفتابی وگرم است باتوجه به این که در تهران ابری و سرد بود سپس برای تحویل بارها رفتم. سمیر:هل سألک ضابطُ المطار؟ آیا مامور فرودگاه از تو پرسید؟ مجید:
نعم، سألنی عن الإسم ، واللّقب، والتّاریخ، و محلِّ المیلادی، و العنوان
،والمهنهِ، والجنسیّةِ ، و رقمِ الجَواز و تاریخِ اعتباره، و محلِّ
الإقامه. مجید: بله از من از اسم و لقب ،تاریخ و محل تولد و آدرس و شغل و جنسیت و شماره گذر نامه و تاریخ اعتبار آن و محل اقامت سوال کرد. سمیر: ماذا قال لک موظّف الجُمرک؟ سمیر: کارمند گمرک از تو چه پرسید؟ مجید:قال لی : ما هی أمتعتکَ؟ فقلتُ له: مجید: به من گفت کالاهایت چیست؟ سپس به او گفتم : هذه الشّنطة البُنّیة و تلک الحَقیبة الصَّفراء . ثمّ قال: این کیف قهوه ای و آن ساک زرد است . سپس گفت هل عندک شی ءٌ مَمنوع؟ آیا چیز ممنوعی داری ؟ قلتُ : لا، فقط عندی هدایا تذکاریّه من طهران لبعض أصدقائی. نه فقط هدایای به یاد ماندنی از تهران برای برخی دوستانم دارم. سمیر: ماذا فعلتَ بعد ذلک؟ سمیر: بعد از آن چه کردی؟ مجید: سألتُ عن مکان تصریف العُملشه الدجنبیّة، و حینما وصلتُ إلی الصبراف قلتس : أریدُ أن أصرِّفَ هذه النّقود. فقالَ الصّراف : کم معک؟ مجید: از مکان تبدیل ارز خارجی پرسیدم و وقتی به صرافی رسیدم گفتم می خواهم این پول ها را تبدیل کنم.پس صراف گفت چقدر داری؟ قلتُ له: عندی خمسُمائة و خمسون دولارا. فأخذَ الصبراف النقودَ وردَّ لی العُملة المَحلیّة، و قال: گفتم: 550 دلار دارم . پس صراف پول ها را گرفت و به من ارز محلی برگرداند و گفت : تفضّل یا سیّدی ! ها هی لیرات لبنانیّه. بفرما سرور من . این هم لیر لبنانی. سمیر:أشرک کثیراً لهذه الایضاحات القیّمة. و هل أقمتَ هناک فی فندق جمیل؟ سمیر: از تو به خاطر این اطلاعات ارزشمند بسیار سپاسگزارم و آیا آنجا در هتل زیبا اقامت کردید؟ مجید: نعم، ولکنّنی آسف جدّاً! حیث لایُمکننی إجابتک الآن بسبب ضیق الوقت ، ولکن سأوضّح لک غداً أن شاء اللّه. مجید:
بله، ولی من بسیار متاسفم از آنجایی که اکنون به دلیل تنگی وقت برایم
امکان جواب دادن به تو وجود ندارد فردا برایت توضیح خواهم داد ان شاءالله. سمیر: إذن و داعاً حتی الغد. سمیر: در این صورت تا فردا خداحافظ.
16-فی الفُندق در هتل
سمیر: أهلاً بک یا مجید. سمیر: به تو خوش آمد می گویم ای مجید مجید:أهلاً و سهلاً ، تفضّل ! مجید: خوش امدید، بفرما سمیر: من فضلک بیّن لی کیف ذهبتَ إلی الفُندق؟ سمیر: لطفاً برای من بیان کن چگونه به هتل رسیدی؟ مجید:طیّب،
حینما خرجتس من المطار ، ذهبتُ إلی مَوقف التَّکسی (سیبارات الأُجرة) ثمّ
رکبتُ فی إحداها حتَّی وصلتُ إلی وسط المدینة و توجّهتُ إلی فندق کبیرٍ
رأیتُه هناکَ، اسمه(فُندق النّجمة) فدخلتُ و استقبلنی صاحب الفُندق
بحَفَاوَة. مجید: بسیار خوب، هنگامی که از فرودگاه خارج شدم، به ایستگاه
تاکسی رفتم پس در یکی از آنها سوار شدم تا به وسط شهر رسیدم و به سمت هتل
بزرگی که آن را در آنجا دیدم ، رفتم. نام آن ‹ هتل نجمه› است . سپس وارد
شدم و صاحب هتل به گرمی از من استقبال کرد. قلتُ له: عفواً، هل توجد لدیکم غرفهٌ خالیةٌ؟ به او گفتم : ببخشید، آیا اتاق خالی نزد شما پیدا می شود( اتاق خالی داری) قال صاحبُ الفُندق: نعم. صاحب هتل گفت : بله سألته: کم الأجرة فی لََیلةٍ واحِدة؟ از او پرسیدم : کرایه هر شب چقدر است؟ أجابَ:
عشرون ألفَ لیرةٍ، ولکن عندما شاهدتُ الغُرفةَ لا حظتُ أنّها غیرُ مناسبة ،
لذلک عُدْتُ مرّةً أخرَی إلی صاحب الفُندق ، و قلتُ له: پاسخ داد: بیست
هزار لیر ولی وقتی اتاق را دیدم ملاحظه کردم که آن نامناسب است. بخاطر آن
یک بار دیگر نزد صاحب هتل بازگشتم و به او گفتم : هل لدیک غرفةٌ أفضل منها؟ آیا اتاقی بهتر از این داری؟ قال:نعم، ولکن ثمنها غالٍ جدّاً. گفت : بله ولی قیمتش بسیار گران است. قلتُ لا بأسَ، المُهمّ جَودَةُ الغرفة. گفتم: اشکالی ندارد ، مهم خوبی اتاق است . فقال: هذا هو مفتاح غرفتک ، و هی الغُرفة رقم عِشرین فی الطَّابق الرّابع. پس گفت: این کلید اتاقت است و آن اتاق شماره بیست در طبقه چهارم است. فَرَکبتُ
المصعد حتَّی وصلتُ إلی الطَّابق الرّابع ، و دخذتُ أُعدُّ الأبوابَ
واحداً بعدَ آخر... عشرة، أحدَ عشرَ، إثنَی عشرَ، ثلاثةَ عشرَ، أربعةَ
عشرَ، خمسةَ عشرَ، ستّةَ عشرَ، سبعةَ عشرش، ثمانیةَ عشرَ، تسعةَ عشرَ، ها
هو الرّقم العشرون.دخلتُ الغُرفة فوجدتُها غُرفة جَمیلة. پس سوار
آسانسور شدم تا به طبقه چهارم رسیدم و شروع کردم به شمارش درها یکی پس از
دیگری، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هیجده، نوزده،
آهان این هم شماره بیست. وارد اتاق شدم پس آن را اتاق زیبایی یافتم. سمیر:هل أعجبتْکَ تلکَ الغُرفة؟ سمیر: آیا آن اتاق تو ا به تعجب انداخت؟ مجید:نعم،
أعجبتْنی کثیراً، لأنّها کانت نظیفةً و ممتازةً، ولکن کانت تَصِلُ إلیها
أصواتٌمُزعجةٌ و کان سَریرُ النّوم قریباً جدّاً من النّافدة. مجید: بله
مرا بسیار به تعجب انداخت. به خاطر این که تمیز و برجسته بود ولی صداهایی
ناراحت کننده از ان می رسید و تخت خواب خیلی نزدیک پنجره بود سمیر:هل کان هناک مُستخدَم(عامل) لمُساعدتِک؟ سمیر: آیا مستخدمی برای کمک کردن به تو وجود نداشت؟ مجید:نعم، حینما دخلتُ الغُرفةَ، طُرِقَ البابُ فدخلَ المستخدمُ، و قال :هل أنت بحاجة إلی شیء ؟ مجید: بله ،هنگامی که وارد اتاق شدم ، در زده شد و مستخدم وارد شد و گفت آیا به چیزی احتیاج داری؟ قلتُ: لا، شکراً،کلّ شیء علی مایُرام. فقط أنا بحاجة إلی نوم هادیء ، لکی استَریحَ و أُزیلَ التَّعَبَ عن بَدَنی. گفتم: نه سپاسگزارم ، همه چیز باب میل می باشد. فقط من به خوابی آرام نیاز دارم تا استراحت کنم و خستگی از بدنم از بین برود. سمیر:هل تمکّنتَ من النّوم؟ سمیر: آیا از خواب بهره جستی؟ مجید:نعم، نمتُ طویلاً و رأیتُ فیه أحلاماًسعیدة. مجید: بله ، مدت طولانی خوابیدم و خواب هایی خوب دیدم. سمیر: لا أریدُ إز عاجک أکثر من هذا . أتمنَّی لک الفوزَ و النّجاحَ فی جمیعِ أمورِکَ. سمیر: بیشتر از این نمی خواهم تو را آزار دهم. برای تو رستگاری و موفقیت در همه کارهایت آرزو می کنم. مجید:لا إز عاجَ أبداً، فی رعایة اللّه. مجید: هیچ آزاری نیست . درپناه خدا سمیر: فی رعایة اللّه. سمیر: در پناه خدا
17-شراء الملابس خرید لباس
کان مجید یُرید أن یذهبَ مع والدهِ إلی أحدَی شرکاتِ المَلابس
الجَاهزة. لذلک رکبا البَاصَ و ذهبا إلی وسط المَدینة، و فی الطَّریق دارَ
بینهما الحدیث التّالی: مجید می خواست با پدرش به یکی از شرکت های لباس
آماده برود . به خاطر این سوار اتوبوس شدند و به وسط شهر رفتند و در راه
بین آن دو صحبت پایینی در گرفت ( انجام شد) مجید: أینَ تُوجدُ المَلابسُ الجَاهزة؟ مجید: لباس های آماده کجا یافت می شود؟ الوالد:أظنّ أنّها تُوجد فی سُوق الملابس و الأقمِشَة الواقع جنبَ ساحة الإمام. پدر: گمان می کنم که آن در بازار لباس و پارچه واقع در کنار میدان امام یافت می شود . مجید:یاأبه! أین تُخاط هذه الملابسُ الجَمیلَةُ المَعروضَةُ للبیع؟ مجید: پدر! کجا این لباس های زیبای عرضه شده برای فروش ، می دوزند؟ الوالد:أتصوّرُ أنّ کثیراً منها تُخاط فی المَعامِلِ الدّاخلیّة و بعضها فی المَعامل الخارجیَّة. پدر: آیا تصور می کنی بسیاری از آنها را در کارخاننه های داخلی و برخی را در کارخانه های خارجی می دوزند مجید:هل تختلفُ أسعارُ هذه الشّرکة عن أسعارِ البَائعینَ المُتجوّلینَ فی شارعنا؟ مجید: آیا نرخ های این شرکت با نرخ های فروشنده های دوره گرد در خیابان ها اختلاف دارد؟ الوالد: طبعاً، هنا الأسعار رخیصة، لأنّ مُنتجی هذه الملابس یَعرضون مَنتُوجاتِهم علی الزّبائن و المُستَهلکین مُباشرةً. پدر:
حتماً ، اینجا قیمت ها ارزان است به خاطر این که تولید کننده های این لباس
ها تولیداتشان را به مشتری ها و مصرف کنندگان مستقیم عرضه می کنند فجأةً
یَنتبِهُ الوالدُ أنّه قد وصلَ إلی المشکانِ المُقرّرِ، فیطلبُ من
السَّائقِ التَّوقفَ، فینزلان من البَاص و یذهبان إلی الشّرکةِ مُباشرةً. ناگهان پدر متوجه شد که به مکان مقرر رسیده است پس از راننده خواست که بایستد پس از اتوبوس پایین آمدند ومستقیم به شرکت رفتند الوالد:ماذا تُرید أن أشتریَ لک یا مجید؟ پدر: مجید چه می خواهی برایت بخرم؟ مجید:أریدُ بَدلةً جمیلةً ، أریدُ السّترة و السِّروال(البَنطِلون) و الصّدرة و الحذاء و الجورب و القفَّاز. مجید: یک دست لباس دوخته می خواهم ، کت وشلوار و جلیقه و کفش و جوراب و دستکش می خواهم. الوالد:هل تُرید شیئاًَآخر؟ پدر : ایا چیز دیگری می خواهی؟ مجید:لا،و أشکُرکَ یا أبَتی. مجید: نه، از تو متشکرم ای پدر. بعد
اختیارِ الملابس ، دَفَعَ الوالدُ ثَمَنَها لِمن کان جالساً خلف الصُّندوق
و إخذ بطاقة(وصْلاً) و بعد تسلیم الوصْلِ إلی البائع، تسلّم المَلابس. و
خرج مع مجید من الشّرکة و رجعا ألی البیت بکلِّ سرورٍ. بعد از انتخاب
لباس ها پدر بهایش را به کسی که پشت صندوق نشسته بود پرداخت کرد و فاکتور
را گرفت و بعد از دادن فاکتور به فروشنده لباس ها را برداشت و همراه مجید
از شرکت بیرون رفت و با
الفاظ متعلقة بالهاتف المحمول : اصطلاحات مربوط به موبایل
الرسائل;
پیامك ها; نسخ; كپی رسالة جدیدة; پیامك جدید; معلومات الاسماء; اطلاعات
مخاطبین صندوق الوارد; صندوق دریافت; التزامن; همگام سازی حافظاتی; پوشه
های من; اعادة التسمیة; نام گذاری المسودات; پیش نویسها; ارقام الخدمة;
شماره های سرویس الرسائل المرسلة; پیام های ارسال شده;
الاسم الاول; نام صندوق الحفظ; صندوق ارسال; الاسم الاخیر; نام خانوادگی
التقاریر; گزارشات; هاتف المحمول; موبایل رسائل بطاقة sim; پیام های سیم
كارن; هاتف; موبایل انشاء الرسالة; ایجاد پیامك; مكالمة الفیدیو; تماس
تصویری اذاعة محمولة; پخش سلولی; جهاز المناداة; پی جو اوامر الخدمة; فرمان
خدمات; المسمی الوظیفی; عنوان شغلی الضبط; تنظیمات; السجل; ثبت تماس
تعلیمان; راهنما; آخر المكالمات; تماس های دیگر رسالة قصیرة; پیام متنی;
مدة المكالمات; مدت تماس ها رسالة وسائط; پیام چند رسانه ای;
حزم البیانات; داده بسته ای رسالة صوتیه; پیام صوتی; لم یتم الرد علیها;
تماس های بی پاسخ برید الكترونی; ایمیل; مكالمات المستمة; تماس های
دریافتی فتح; باز كردن; الارقام التی طلبت; شماره های گرفته استماع; گوش
دادن; الامكالمات الاخیرة; آخرین تماس رد; پاسخ; المستلمة; تماس های
دریافتی مسح; حذف; كل المكالمات; همه تماس ها تفاصیل الرسالة; جزئیات پیام;
مسح الموقتات; پاك كردن تایمر ها فرزبـــ...; ترتیب بندی بر اساس;
البیانات المرسلة; كل داده ارسالی نقل الی الحافظة; انتقال به پوشه;
البیانات المستلمة; كل داده های دریافت تحدید; علامت دار; عرض التفاصیل;
مشاهده جزئیات الغاء التحدید; بی علامت كردن; برنامج; برنامه حافظة جدیدة;
پوشه جدید; ترشیح; فیلتر كردن تنزیل تطبیقات; دانلود برنامه ها; حفظ; دخیره
بیانات الذاكرة; جزئیات حافظة; المسارات; ترانه ها ذاكرة الهاتف; حافظه
تلفن; مقاطع الصوت; كلیپ های صوتی بطاقة الذاكرة; كارت حافظه; روابط تشغیل;
پیوند های جریانی تقاریر التسلیم; گزارشات تحویل;
عروض تقدیمیة; نمایش ها لا توجد رسائل; پیامكی وجود ندارد; كل الملفات;
همه پرونده ها الاسماء; مخاطبین(نام ها); استخدام الصورة; استفاده از
تصویر الخیارات; گزینه ها; تعیین كصورة الخلفیة; تنظیم به عنوان پس زمینه
تعدیل; ویرایش; محرر فیدیو; ویرایشگر ویدیو (فیلم) نسخة ثانیه; نسحه مشابه;
استخدام فیدیو; كاربرد ویدیو المجموعة; گروه; نغمة الرنین; زنگ موبایل
الموضوعات; مضامین; الاوضاع; نمایه ها اوامر صوتیة; فرمان صوتی; التوصیل;
اتصال ضبط الهاتف; تنظیمات تلفن; حدیث; پیام گو طلب سریع; شماره سریع; مدیر
بیانات; مدیر داده ها معالج الضبط; برنامه تنظیم; برید مكالمات; صندوق
پستی عامة; موارد كلی; عرض القائمة; نمای فهرست صورة خلفیة; پس زمینه; موفر
الطاقة; ذخیره كننده نیرو شبكة; جدولی; قائمة; لیست حدود حصان; شكل ها;
افتراضیة; پیش فرض صورة متحركة; انیمیشن;
عام; عمومی صامت; بیصدا; فی الخارج; جلسه جهاز المناداة; محیط باز; غیر
متصل; پی جو الكشف عن اللغة; بارگیری زبان; النقل; انتقال تخصیص; شخصی
سازی; الجهاز ملحق; هدفون الحمایة; امنیتی; ضبط المصنع; تنظیمات كارخانه
تحدید الموقع; تعیین موقعیت; تطبیقاتی; شخصی المواقع; مرزها; دردشة; پیام
فوری محادثات; گفتگوها; اسماء الدردشة; مخاطبین پیام فوری دردشة مسجلة; ثبت
گفتگو ها; مرحبا; خوش آمدگویی المحول; مبدل; الحاسبة; ماشین حساب العملة;
ارز; الكتلة; وزن القدرة; نیرو; الوقت الحالی; وقت فعلی المنبة التالی;
زنگ هشدار بعدی; منبه غیر متكرر; هشدار بدون تكرار قید جدید; ورودی جدید;
عرض الاسبوع; نمای هفته عرض المهام; نمای كار های روزانه; مسح قید; حذف
ورودی روابط اخباریة; سرویس های خبری; علامات آلیة; نشانه های خودكار رسوم;
گرافیك ها; خیارات التنقل; گزینه های پیمایش كلمة السر; رمز; ملفات
الاسترجاع; كوكی ها تدویر الشاشة;
چرخش صفحه; الوسائط; رسانه های مشغل فلاش; فلش پلایر; الكامیرا; دوربین
دلیل المحطات; راهنمای ایستگاه; الموالفة الیدویة; تنظیم دستی وضع; حالت;
تشغیل فی الخلفیة; پخش در پس زمینه الخدمة المرئیة; سرویس تصویری; التقاط;
عكس گرفتن اظهار شریط الادوات; نمایش نوار ابزار; وضع التسلسل; حالت متوالی
موقت ذاتی; تایمر خودكار; موازنة اللون; بالانس زنگ درجة اللون; تنظیم
رنگ; ایقاف; خاموش آلی; اتوماتیك; الاجهزة الملحقة; برنامه های مفید
الاتصال; تماس گرفتن; الخائض الصوتیة; لوازم جانبی الواجهة; واسط; تطبیقات
مفیدة; ویژگی های صوتی قائمة; فهرست ، منو; تنزیل; دانلود
الفاظ متعلقة بالمیكانیكا : كلمات فنی ومیكانیكی
مصدر تیار; منبع برق; التركیب; نصب ابعاد فتحة تركیب; ابعاد شكاف
برای نصب; ملحوظة; نكته عملیة التركیب; عمل نصب; لوحة المتحكمات; پانل
كنترل سحب الهواء; تخلیه هوا; ضابط الحرارة الاوتوماتیكی; ترموستات
التبرید; سرمایش; حركة جریان الهواء; گردش هوا ذراع الانتخاب; اهرم انتخاب;
الهواء المستهلك; تخلیه هوا ضبط وتوجیه تیار الهواء; تنظیم جریان هوا;
مقبض; دستگیره ضبط زاویة التهویة; تنظیم زاویه انحنا; مصفاه هواء الغرفة;
فیلتر هوای اتاق الواجهة الامامیة; درپوش جلویی; عامل الصیانة; تعمیركار
سلك الكهرباء; سیم برق; كفاءة العالیة; عملكرد موثر فیش التیار الكهربائی;
دوشاخه برق دستگاه; جهاز التكییف; دستگاه تهویه شقوق; دریچه; موخرة ومقدمة;
پشت وجلو(دستگاه) الضوضاء الناتجة; لرزش; التكییف والتدفئة; سرمایش
وگرمایش الخزانة(الكابینة); محفظه; الاطار الخشبی; چارچوبه ی چوبی المطاط
المرنة; اسنفج اورتان; مفك البراغی; پیچ گوشتی ازالة الرطوبة; رطوبت زدایی;
ازالة الغبار; غبار زدایی عكس اتجاه عقرب الساعة; برعكس عقربه های ساعت;
الضاغط; كمپرسور العمل التلقائی; به طور خودكار; لف; بچرخان مرقمة; شماره
ها; ریش التبرید; كویل پره قصر دائرة ; اتصال كوتاه; بلا تعشیق; بی اثر
الخطافات ; قلاب ها; الصمام; فیوز انابیب التبرید; كویل های سرمایش;
التشحیم; روغن زنی المحمل الكرات; بلبرینگ; مسمار; پیچ الطاقة; انرژی; تسرب
الماء; چكه نمودن آب ارجع; بكشید; تشغیل; روشن ایقاف; خاموش; كتیب
الارشادات; دفترچه راهنما
الفاظ متعلقة بالمدرسة والدراسة
كلمات مربوط به مدرسه وآموختن
دار
الحضانة; مهد كودك; المسطرة; خط كش روضة الاطفال; كودكستان; المساحة; پاك
كن مرحلة الابتدائیة; دوره دبستان; مبراة ، برّایة; مداد تراش مرحلة
المتوسطة; دوره راهنمایی; فرجار،بیكار; پرگار مرحلة الثانویة; دوره
دبیرستان; محّایة; جوهر پاك كن دار المعلمین; دانشسرا; خریطة; نقشه معهد
اعداد المعلمین; مركز تربیت معلم; الحقیبة،محفظة; كیف الجامعة; دانشگاه;
الكرسی; صندلی الكلیة; دانشكده; المنضدة; میز بدایة السنة الدراسة; آغاز
سال تحصیلی; الطباشیر; گچ القلم الجاف; خودكار; السبّورة; تخته سیاه قلم
حبر; خود نویس; الصّف; كلاس قلم رصاص; مداد; ساحة المدرسة; حیاط مدرسه
الدفتر; دفتر; التلمیذ; دانش آموز الكراسة; جزوه; الطالب; فراگیر الفاظ متعلقة بالریاضة البدنیة = كلمات مربوط به ورزش جسمی الملعب;
ورزشگاه; المرمی; دروازه النادی الرّیاضی; باشگاه ورزشی; حارس المرمی;
دروازه بان المتفرّج; تماشاچی; مرّر; پاس بده المباراة; مسابقة; سدّد; شوت
كن اللاعب; ورزشكار; الحكم; داور الفریق; گروه تشویق كننده; الالعاب
القفز; بازی های پرش الجمهور المشجع; فوتبال; حلبة اللعب; تشك كرة القدم;
بسكتبال; الحذاء الرّیاضی; كفش ورزشی الكرة الطائرة; والیبال; قفّاز
الملاكمة; دستكش مشت زنی كرة المنضدة; تنیس روی میز; التهدیف; گل زدن
المصارعة; كشتی; قناع السّبّاح; ماسك شنا الملاكة; مشت زنی; لوحة تسجیل
الاصابات; تابلو اعلام نتایج المتزلج علی الجلید; اسكی باز; الصافرة; سوت
السباحة; شناكردن; الرّمایة; تیر اندازی رفع الاثقال; وزنه بردار; الهدوء
والضوضاء; آرامش وسروصدا
الفاظ متعلقة بالمطار والسّفر
كلمات مربوط یه فرودگاه وسفر
التذكرة;
بلیط; الطّیار; خلبان تاشیة الجواز; ویزا; السّیاحة; جهانگردی ذهاب وایاب;
رفت وبرگشت; بصمة الاصابع; اثر انگشت جواز السّفر; گذرنامه; الطائرة
العمودیة; هلی گوپتر المطار; فرودگاه; شبّاك الاستعلامات; باجه اطلاعات
الطائرة; هواپیما; ضابط الجوازات; مسئول گذرنامه ساعة الاقلاع; ساعت پرواز;
المطار الدّولی; فرودگاه بین المللی ساعة الهبوط او النزول; ساعت فرود;
امتعة الركاب; بار مسافران شرطة المطار; پلیس فرودگاه; اكرامیة العامل;
انعام كارگر شرطة الجمارك; پلیس گمرك; طرق المواصلات البریّة; راههای زمینی
صالة التفتیش; سالن بازرسی; طرق المواصلات البحریة; راههای دریایی مضیف
الطائرة; مهماندار هواپیما; السّفن العملاقة; كشتی های غول پیكر البواخر;
كشتی ها; البضائع والسّلع; كالاها الزّورق; قایق; السكك الحدیدیة العامة;
اداره كل راه آهن سراسری طرق المواصلات الجویة; راههای هوایی; النَّفَق;
تونل الموسسة العامة لنقل; شركت مسافربری; محطة القطار; ایستگاه قطار
الرّكاب; قطار; مطعم القطار; رستوران قطار القطار القاطرة; لوكوموتیو; محطة
تعبیة البنزین; پمپ بنزین مفترق الطرق; چهار یا سه راه; اجازة السوق;
گواهی نامه رانندگی شرطی المرور; پلیس راهنمایی; السائق; راننده رخصة
القیادة; گواهی نامه رانندگی; موقف السیارات; پاركینگ مكتب قطع التّذاكر;
دفتر خرید بلیط; مكتب مدیر المطار; دفتر رئیس فرودگاه
سافر أب إلى بلد بعید تارکا زوجته وأولاده الثلاثة..سافر سعیا وراء الرزق وکان أبناؤه یحبونه حبا جما ویکنون له کل الاحترام.
أرسل الأب رسالته الأولى إلا أنهم لم یفتحوها لیقرءوا ما بها بل أخذ کل واحد منهم یُقبّل الرسالة ویقول أنها من عند أغلى الأحباب.. وتأملوا
الظرف من الخارج ثم وضعوا الرسالة فی علبة قطیفة.. وکانوا یخرجونها من حین
لآخر لینظفوها من التراب ویعیدونها ثانیة.. وهکذا فعلوا مع کل رسالة
أرسلها أبوهم.ومضت السنون وعاد الأب لیجد أسرته لم یبق منهم إلا ابنا واحدا
فقط فسأله الأب: أین أمک؟؟ قال الابن : لقد أصابها مرض شدید , ولم یکن معنا مالا لننفق على علاجها فماتت. قال الأب: لماذا؟ ألم تفتحوا الرسالة الأولى لقد أرسلت لکم فیها مبلغا کبیرا من المال . قال الابن: لا.. فسأله أبوه وأین أخوک؟؟ قال الابن: لقد تعرف على بعض رفاق السوء وبعد موت أمی لم یجد من ینصحه ویُقومه فذهب معهم .
تعجب الأب وقال: لماذا؟ ألم یقرأ الرسالة التی طلبت منه فیها أن یبتعد عن رفقاء السوء وأن یأتی إلیّ رد الابن قائلا: لا... قال
الرجل : لا حول ولا قوة إلا بالله.. وأین أختک؟ قال الابن: لقد تزوجت ذلک
الشاب الذی أرسلت تستشیرک فی زواجها منه وهی تعیسة معه أشد تعاسة .
فقال
الأب ثائرا: ألم تقرأ هی الأخرى الرسالة التی اخبرها فیها بسوء سمعة وسلوک
هذا الشاب ورفضی لهذا الزواج قال الابن: لا لقد احتفظنا بتلک الرسائل فی
هذه العلبة القطیفة..دائما نجملها ونقبلهاولکنا لم نقرأها...
*** تفکرت
فی شأن تلک الأسرة وکیف تشتت شملها وتعست حیاتها لأنها لم تقرأ رسائل الأب
إلیها ولم تنتفع بها, بل واکتفت بتقدیسها والمحافظة علیها دون العمل بما
فیها ثم نظرت إلى المصحف..إلى القرآن الکریم الموضوع داخل علبة قطیفة على
المکتب یاویحی ...! إننی أعامل رسالة الله لیّ کما عامل هؤلاء الأبناء
رسائل أبیهمإننی أغلق المصحف واضعه فی مکتبی ولکننی لا أقرأه ولا أنتفع بما
فیه وهو منهاج حیاتی کلها فاستغفرت ربی وأخرجت المصحف.. وعزمت على أن لا
أهجره أبدا.
----کلمه های سخت----- جم: زیاد, فراوان یکنون له کل الاحترام : برای او احترام زیادی قائل بودند, به او خیلی احترام می گذاشتند أغلى: عزیز ترین (صفت تفضیلی از غالی) یُقبّل: می بوسد الظرف: پاکت نامه ثائر: بسیار خشمگین(در اینجا)
علبة: قوطی , بسته قطیفة: مخمل أصابها مرض: دچار بیماری شد (فاعل مرض است) من حین لآخر: هر چند وقت یک بار ننفق على علاجها: خرج درمانش کنیم تعیسة: بدبخت رفض: رد کردن , مخالفت کردن تشتت شملها: از هم پاشید یاویحی: وای برمن, ای وای عزمت: تصمیم گرفتم
--------------------------------نسخه فارسی ---------------
نامه ها
مردی همسر و سه فرزندش را ترک گفته و در پی روزی خود و خانواده اش، راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و دوری او برایشان بسیار دشوار بود... مدتی
بعد، پدر نامه ای به همسر و فرزندانش فرستاد. نامه که به خانه رسید، بچه
ها یکی یکی آنرا در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیز
ترین کسمان است. سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند و نامه را بخوانند، آنرا
در کیسه مخملی زیبایی قرار دادند.هر چند وقت یکبار هم نامه را ازکیسه
درآورده و به آن چشم می دوختند. سپس غبار نشسته بر رویش را پاک کرده و آنرا
دوباره در کیسه می گذاشتند. نامه های دوم و سوم و... پدرشان هم رسید ولی بچه ها همین کار را با آن نامه ها هم تکرار کردند. سالها گذشت...پدر برای دیدن همسر و فرزندانش به خانه برگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی را در خانه نیافت. از
او پرسید: مادرت کجاست؟پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی
برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را
باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!پسر: نه... نامه
را باز نکردیم. پدر: برادرت کجاست؟ پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که
زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده
و روز و شب را با آنان می گذراند...پدر: مگر نامه دومم که در آن از او
خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟! پسر: نه... پدر: لا اله الا الله ...! خواهرت کجاست؟ پسر:
باهمان پسری که از مدتها خواستگارش بود ازدواج کرد.الان هم اصلا احساس
خوشبختی نمی کند و زندگی سختی دارد.پدر با عصبانیت تمام گفت: یعنی او هم
نامه من را نخواند؟! من که در نامه هایم نوشته بودم این پسر آدم آبرو دار و
خوشنامی نیست و من با ازدواج او با دخترم مخالفم! پسر: نه... نامه ها را بوسیده و در یک قوطی مخملی، تمیز و مرتب نگهداری کرده ایم... اما تاحالا هیچ کدام را نخوانده ایم. *** به
حال این خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید و خوشبختیش را از دست
داد، آنهم فقط به خاطر اینکه بچه ها نامه های پدرشان را نخواندند و به
بوسیدن و تقدیسش اکتفا کرده و به آنچه پدرشان درآن نوشته عمل نکردند.سپس
چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.وای بر
من...رفتار من با نامه های خدا دقیقا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های
پدرشان است!من هم قرآن را در قوطی قشنگی قرار داده و در گوشه ای رها کرده
ام...در حالیکه خداوند آنرا برای راهنمایی و هدایت من فرستاده است.
إن
هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن
لهم أجرا کبیرا(به راستی که این قرآن به درست ترین راه هدایت می کند و به
مومنانی که کردار نیکی دارند مژده پاداشی بزرگ میدهد.)
در آن لحظه از خدایم طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را به دست گرفته و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.
بودجه بندی پیشنهادی کتاب علوم هفتم در سال تحصیلی 93-92
نیم سال اول
مهر ماه
از ابتدای کتاب تا صفحه 20 ( مواد الفبای زندگی )
آبان ماه
از صفحه 21 تا صفحه 47 ( منابع خدادادی در خدمت ما )
آذر ماه
از ابتدای بخش سوم تا صفحه 76 ( انرِی نیاز همه )
دی ماه
امتحان نوبت اول
نیم سال دوم
بهمن ماه
از ابتدای بخش چهارم تا صفحه 109 ( دنیای درون من )
اسفند ماه
از ابتدای بخش پنجم تا صفحه 129 ( ابتدای فصل سیزدهم )
فروردین ماه
از ابتدای فصل سیزدهم تا پایان فصل صفحه 137
اردیبهشت ماه
از ابتدای فصل چهاردهم تا پایان کتاب
خرداد ماه
امتحان نوبت دوم
همکاران گرامی و دبیران محترم توجه نمایند که نمره گذاری هر دو پایه اول و سوم با اعلام پایگاه کیفیت بخشی علوم طبق روال سالهای گذشته ( 15 نمره کتبی و 5 نمره عملی ) انجام خواهد شد .
تعریف فعل « معتل » : فعلی است كه در ماده ی ( ریشه ی ) اصلی خود یك یا دو حرف علّه دارد . حروف علّه عبارتند از : « و ـ الف ـ ی » ( وای ) هستند. مانند : وَعَدَ ، قالَ ، دَعَوَ ، رَضِیَ
تعریف فعل « صحیح » : فعلی كه در ماده ی اصلی آن حروف علّه به كار نرفته است ، فعل « صحیح » نام دارد . كَتَبَ ، فَرِحَ ، كَثُرَ ، اَخَذَ
سوال : فعل های معتل را از فعل های صحیح جدا كنید ؟ قالَ ، كَتبوا ، وَجدْتُم ، اِجْعلْ ، یَتَفَضَّلُ ، كانَ
تذكر مهم1 : فعل های معتل به فراوانی در
جملات عربی یافت می شود از این رو لازم است با ساختار آن آشنا شویم و با
تكرار و تمرین و درك نكته های آن و نیز استفاده از الگوهای داده شده ، هر
چه بیشتر با این فعل ها انس بگیریم.
فعل های معتل به سه دسته تقسیم می شوند : 1- مثال ، 2- اجوف « تو خالی » ، 3- ناقص
1- تعریف فعل مثال : فعل مثال ، معتلی است كه اولین حرف اصلی آن ( فاء الفعل ) ، حرف علّه باشد « مثال » نامیده می شود. مانند : وَعَدَ ، وَهَبَ
تذكر مهم2 : در بعضی از فعل های معتل تغییراتی صورت می گیرد كه به « اعلال » می گویند . به طور نمونه : فعل ( وَعَدَ ) در مضارع و امر اعلال آن به حذف است . مانند : وَعَدَ = یَعِدُ = عِدْ ...... وَضَعَ = یَضَعُ = ضَعْ ....... وَهَبَ = یَهَبُ = هَبْ
تذكر مهم3 : حرف عله در تمامی فعل های مضارع و امر حذف می شود .مانند :
امر و مضارع در معتل مثال :
ماضی مضارع امر
وَعَدَ یَعِدُ عِدْ
وَهَبَ یَهَبُ هبْ
در معتل مثال ، حرف عله در ماضی ثابت ولی در مضارع و امر حذف می شود . این قاعده در سایر صیغه های فعل مثال نیز وجود دارد.
سوال : اِصنَعْ الصّیَغَ المطلوبةَ : ( صیغه های خواسته شده را بساز )
برای شناخت ریشه ی فعل های معتل باید حروف حذفی را هم در نظر گرفت .
سوال : عَیِّن مادّةَ الأفعالِ التالیةِ : ( ریشه ی فعل های زیر را تعیین كن )
یَـدَعُونَ ، تَـصِفْنَ ، تَـهَبـونَ ، یَـقِفُ
۲- تعریف فعل اجوف : اجوف فعلی معتلی است كه دومین حرف اصلی ( عین الفعل ) آن حرف علّه باشد ، « أجوف » یا تهی نامیده می شود. مانند : قَوَلَ = قالَ ، یَسیرُ
و فعل اجوف به دو دسته تقسیم می شود : اجوف واوی و اجوف یایی
ماضی اجوف
قالَ ( ـُـ ) جمع مؤنث قالْنَ = قُلْنَ باعَ ( ــِـ ) جمع مؤنث باعْنَ = بِعْنَ
تذكر مهم1 : هرگاه دو حرف در كنار هم قرار
بگیرند و هردو ساكن باشند واولین حرف ساكن ، حرف عله باشد آن حرف عله ،
حذف می شود وحركت حرف اول را از عین الفعل مضارع استفاده می كنیم .یعنیحركت حرف اول ( فاء الفعل ) در صیغه هایی كه حرف علّه ی آن حذف شده است بستگی بهوزن مضارع آن فعل دارد، به طوری كه فاء الفعل در وزن « یَفعِلُ » كسره و در وزن « یَفْعُلُ » ضمه می باشد.
در معتل أجوف ، حرف عله در ماضی « للغائبات » حذف می شود ، این حالت حذف ، در همه ی صیغه های مخاطب و متكلم نیز وجود دارد .
سوال : اِملاْ الْفَراغَ بِالفعلِ الماضی : ( جای خالی را با فعل ماضی پر كن )
أنتَ .....( سار ) هِیَ ...... ( عاد ) أنا ..... ( باع )
سوال : اِملاْ الْفَراغَ بالضّمیرِ الْمناسبِ : ( جای خالی را با ضمیر مناسب پر كن )
...... فُزْنا ...... عُدْنَ ...... بِعْتُم
...... تابا ...... ساروا ...... قُلْتُما
مضارع اجوف :
قالَ ( ــُ ) یَـقُولُ باعَ ( ــِـ ) یَـبِـیعُ
اگر مضارع اجوف بر وزن « یَفعُلُ » باشد ، حرف عله ی « الف » به خاطر « ضمه » به « واو »تبدیلمی شود و اگر بر وزن « یَفْعِلُ » باشد ، حرف عله به خاطر « كسره » به « یاء » تبدیل میگردد . این حالت در سایر صیغه های فعل مضارع به جز جمع مؤنث رعایت می شود .
حرف علّه در مفرد مذكر ( للمخاطب ) و جمع مؤنث ( للمخاطبات ) به خاطر كنار هم قرار گرفتندو حرف ساكن ( تَقُوْلْ ، تَقُوْلْنَ ) حذف می شود ولی صرف سایر صیغه ها عادی است و حذفیصورت نمی گیرد .
سوال : صُغْ فعلَ الأمرِ :
تكونُ ( ) ، تَعیشُ ( ) ، تفوزُ ( )
تجیءُ ( ) ، تـبیعُ ( ) ، تبیعینَ ( )
تبیعان ( ) ، تبیعون ( ) ، تَبِـعْنَ ( )
مجزوم بدون ضمیر بارز :
یَقُولُ ( لم یَقُلْ ) یَسیرُ ( لم یَسِرْ )
حرف علّه به خاطر كنار هم قرار گرفتن دو حرف ساكن ( لم یَقُوْلْ ) حذف می شود .
1- فعل هایی مانند : « خافَ ـ یَخافُ » كه مضارع آن دارای « الف » است ، در امر و مضارع مجزوم ، « فاءالفعل » آن ها مفتوح ( ــَــ ) می گردد : خَفْ ـ لم یَخَفْ
2- یكی از بهترین شیوه ها در نحوه ی یادگیری افعال معتل و صرف درست آن
ها ، راهكار قرینه سازی و مقایسه با الگوها و نمونه هاست. به طور مثال می
توانیم از الگوی « قُلْنَ » بفهمیم فعل هایی چون « فُزْنَ ، ذُقْنَ و.... » صیغه ی « للغائبات » هستند .
قواعد اعلال فعل و اسم الف) قواعد مشترک 1. در اجوف متحرک العین،
اگر قبل از حرف عله حرف صحیح و ساکنی باشد، حرکت حرف عله را به ما قبل
میدهد. یقْوُل> یقُوْل؛ یَبْیِعُ> یَبِیْعُ؛ مَقْوُوْل>مَقُول؛
مَبْیُوْع> مَبُیْع. 2. واو و یاء مضموم یا مکسور در اجوف یا ناقص
اگر در اثناء کلمه [حرفِ غیراول یا غیرآخر کلمه] و قبلش حرف صحیح و متحرکی
بود، پس از سلب حرکتِ ماقبل، حرکت حرف عله به آن حرف داده میشود.
قُوِل> قِوْل؛ بُیِعَ> بِیْعَ؛ الغاوِیُوْن> الغاوُیْوْن؛
الناهِیُوْن> الناهُیْوْن. 3. واو مضموم ما قبل مضموم و نیز یاءِ
مضموم ماقبل مکسور اگر آخرین حرف کلمه باشد حرکتش حذف میشود. یدعُوُ>
یدعُوْ؛ الثانِیُ> الثانِیْ. 4. واو ساکن ماقبل مکسور قلب به یاء میشود. قِوْل> قِیل؛ مِوْزان> مِیْزان. 5.
در ناقص، واو ماقبل مکسور قلب به یاء میشود و یاء ماقبل مضموم قلب به
واو میگردد. دُعِوَ> دُعِی؛ نَهُیَ > نَهُو؛ داعِوٌ> داعِیٌ. 6.
در ناقص واوی اگر قبل از حرف عله، مفتوح باشد و خودش حرف چهارم به بعد
باشد، قلب به یاء میشود. یُدعَوُ> یُدعَی؛ یُدعَوْنَ> یُدعَیْنَ؛
داعِوٌ> داعِیٌ. 7. در مثال، یاء ساکن ماقبل مضموم، قلب به واو میشود. یُیْسِر> یُوسِر؛ مُیْسِرٌ> مُوْسِرٌ. 8. در اجوف و ناقص، حرف علة متحرک الاصل ماقبل مفتوح، قلب به الف میشود. دَعَوَ> دَعا؛ مخْتَیَر> مُختار. 9. الف ما قبل مضموم یا مکسور به حرف متجانس قلب میشود. قُابَل> قُوبِل؛ مُصَیْبِاح> مُصَیْبِیْح. 10.
حرف عله در التقاء ساکنین حذف میشود. قُوْل> قُل؛ بِیْعْ> بِعْ؛
الغاوُیْوْن> الغاوُوْن؛ الناهُیْوْن> الناهُوْن. 11. حرفِ علة مثال در باب افتعال، به «ت» تبدیل و در هم ادغام میشوند. اوتحاد> اتّحاد؛ ایتسر> اتّسر؛ موتحد> متّحد. 12.
در لفیف تمام قواعد اعلال اجرا میشود؛ البته در لفیف مقرونِ عین و لام
تنها قواعد ناقص اجرا میشود و قواعد اجوف اجرا نمیگردد. در ضمن اگر دو
حرفش همجنس بود، میتوان قواعد مضاعف را نیز در آن اجرا کرد. مانند:
یَحْیَیُ> یَحْیَی؛ المُحْیِیُ> المحیِیْ؛ حََیِیَ> حیّ یا حیِیَ.
ب) قواعد اختصاصی فعل: 13.
در مضارع و امر مثال واوی ثلاثی مجرد، حرف عله بین فتحه و کسره، حذف
میشود. یَوْعِد> یَعِد و لِیَعِدْ. [این قاعده در فعلهای ذیل نیز اجرا
میشود: یوسع؛ یوضع؛ یودع؛ یوهب؛ یوذر؛ یوقع؛ یورع؛ یوطأ] 14. در
ماضی معلوم اجوف، وقتی حرف عله حذف شد، اگر مضارعش بر وزن «یفعُل» باشد،
حرکتِ فاء الفعل ماضی به ضمه و در غیر اینصورت به کسره تبدیل میگردد.
بَعْن> بِعْن؛ قَلْن> قُلْن؛ خَفْنَ> خِفْنَ. 15. حرف عله اگر آخرین حرفِ فعل ناقص باشد در حالت جزمی حذف میشود. لمیدْعو> لمیدْعُ. 16. اگر نون تأکید بر سر فعل ناقص درآمد، تغییرات ذیل صورت میگیرد: 15.1:
در صیغة 1، 4، 7، 13 و 14 مضارع، اگر آخرش الف باشد، الف قلب به یاء
میشود مانند: یَخْشَی> یَخْشَیَنَّ؛ یَرْضَی> یَرْضَیَنَّ. و همین
صیغهها در امر یا مضارع مجزوم، حرفِ محذوفشان بازمیگردد. مانند:
لِیَدْعُ> لِیَدْعُوَنّ؛ اِرْمِ> اِرْمِیَنَّ. 15.2: ضمیر در
صیغههای 3، 9 و 10 حذف میشود و حرکتِ مناسب با آن قبل از نون تأکید
میآید، مگر در جایی که ماقبلِ ضمیر مفتوح باشد، که در این صورت ضمیر باقی
میماند و حرکتِ مناسب ضمیر، قبلی از نون تأکید میآید مانند:
یَدْعُوْنَ> یَدْعُنَّ؛ تَدْعُوِیْنَ> تَدْعُِنَّ؛
یَخْشَوْنَ>یَخْشَوُنَّ؛ تَخْشَیْنَ> تَخْشَیِنَّ.
ج) قواعد اعلال اختصاصی اسم: 17. حرف عله در موارد ذیل به همزه قلب میشود: 17.1: بعد از الف وزنِ «فاعِل» مانند: قایل> قائل؛ 17.2: بعد از الف زائد، اگر آخر کلمه باشد مانند: رضای> رضاء، اجرای> اجراء؛ 17.3:
بعد از الف جمع در جمع مکسرهایی که بعد از الف دو حرف متحرک موجود است
مانند: عجایز> عجائز، فراید> فرائد، اواول> اوائل، منایف>
منائف. 18. واو در موارد ذیل، قلب به یاء میشود: 18.1: واو و یاء در یک کلمه، پشت سر هم بیایند و اولی ساکن باشد مانند: مرمُوْیٌ> مرمیٌّ، سَیْوِد> سَیِّد. 18.2:
در مصدر اجوف، اگر قبلش مکسور و بعدش الف باشد و در فعلِ ماضیِ آن هم
اعلال اجرا شده باشد مانند: قِوَام> قِیَام؛ انقِوَاد> انقیاد. [بر
خلاف لِواذ] 18.3: در جمع مکسر اجوف، به شرطی که در مفردش واو ساکن باشد
مانند: دِوَار> دیار، ثِوَاب> ثیاب. [بر خلاف طِوَال که مفردش طوِیل
است] 18.4: حرفِ آخر اسم معرب و قبلش ضمه باشد مانند: تَرَجُّو> تَرَجِّی، تَداعُو> تَدَاعِی. 18.5: صفت ناقص واوی که بر وزن «فُعْلَی» باشد مانند: دُنْوَی> دُنْیا، عُلْوَی> عُلْیا. [قُصوی و حُلوی خلاف قاعدهاند] 19. صفتناقصیائی اگربروزن«فَعْلَی»باشد،«یاء» قلب به «واو» میشود. مانند: فَتْیا> فَتْوَا، تَقْیَا> تَقْوَا. 20. درغیرمثال،ضمةقبل ازیاءبهکسره بدل میشود مانند: مَبُیْع> مَبِیْع، مَرْمُی> مَرمِی، تَرَجُّی> تَرَجِّی. 21.
در ناقص اگر قبل از حرف آخر مکسور و آخرش تنوین رفعی یا جری بود، حرکتِ
حرف عله حذف میگردد و حرف عله در التقاء ساکنین، حذف میشود و تنوین به
حرفِ قبلی داده میشود. قاضِیُ> قاضٍ. 22. در مصدر مثال واوی
ثلاثی مجرد اگر بر وزن «فِعْل» باشد، پس از انتقالِ حرکتِ حرفِ عله به
مابعد، حرف عله حذف میشود و آخرِ کلمه «ة» میآید. وِعْد> عِدَة؛
وِصْل> صِلَة. 23. در مصدر باب افعال و استفعال گاهی به جای حرفِ علة محذوف، «ة» میآید. اقوام> اقامة؛ استِقوام> استقامة. 24. دراسمتفضیلمؤنثاجوفیایی،ضمةفاءالفعل به کسره تبدیل میشود. لُیْقی> لِیْقی؛ ضُیْری> ضِیْری.
تبصرة قواعد اعلال: در
موارد ذیل قواعد اعلال اجوف اجرا نمیگردد: 1) ابواب ثلاثی مزید «تفعیل؛
مفاعله؛ تفعّل؛ تفاعل و افعلال» مانند: تَحْوِیْل؛ 2) لفیف مقرون عین الفعل
و لام الفعل مانند: حَیِیَ؛ 3) کلماتی که بر عیب یا رنگ دلالت کند مانند:
عَوِرَ، حَوِلَ؛ 4) اسم آلت مانند: مِقْوَدٌ، مِخْیَط؛ 5) جمع قله مانند:
ادْوُر، اعْیُن؛ 6) افعل تفضیل و افعل وصفی و افعل تعجب مانند: اهْوَن،
ابْیَض، ما اهْوَن؛ 7) وزن فَعَلان مانند: جَوَلان، حَیَوان؛ 8) مشدد باشد
مانند: صیّر، هوّر؛ 9) بعد از حرف عله، حرفِ مدّی باشد مانند: جَوَاد،
طَوِیل [البته گاهی اعلال اجرا میشود مانند: صِوَام> صیام،
مَبْیُوع> مَبِیع].
از آنجا كه در كلمه هاى معتل، حرف علّه وجود دارد، این كلمات
نمى توانند مانند كلمات سالم صرف شوند; به همین جهت باید آنها را با قواعد
دیگرى به نام قواعد اعلال درمان كرد.
به عبارت دیگر، حرف علّه در بعضى از موارد به جهت ایجاد سبكى و سهولت در تلفّظ، تغییر مى كند كه این تغییر را اعلال مى گویند.
* تغییر، گاهى به قلب كردن حرف علّه است; مانند:
تغییر قَوَلَ به قَالَ كه به آن اعلال قلبى گویند.
* تغییر، گاهى به ساكن كردن حرف علّه است; مانند:
تغییر یَقْوُلُ به یَقُوُلُ كه به آن اعلال سكونى گویند.
* تغییر، گاهى به حذف حرف علّه است; مانند:
تغییر لِیَدْعُوْ به لِیَدْعُ كه به آن اعلال حذفى گویند.
در این كتاب، به ترتیب به بیان قواعد اعلالِ مثال، اجوف و سپس ناقص و لفیف مى پردازیم.
قواعد مثال (معتل الفاء)
قاعده (1): مضارعِ مثال واوى، اگر بر وزن یَفْعِلُ باشد، واو آن حذف مى شود; مانند:
وَجَدَ = یَوْجِدُ = یَجِدُ، لِیَجِدْ، جِدْ
وَلَدَ = یَوْلِدُ = یَلِدُ، لِیَلِدْ، لِدْ
این قاعده د= چند فعلِ مضا=عِ ب= وزن یَفْعَلُ نیز جا=ى است; مانند:
8. افعال مشخص شده د= آیات و =وایات ذیل، معتل الفاء (مثال) و مضاعف
مى باشند، باب، =یشه و صیغه و قاعده اج=ا شده ب= آنها =ا (د= صو=ت جا=ى
شدن قاعده) بنویسید.
فعل هایا صحیح هستند یا معتل صحیح : مهموز . مضاعف . سالم معتل : مثال . اجوف . ناقص. لفیف مقرون . لفیف مفروق
فعل های صحیح رو نخواستید . بنابراین به توضیح معتلات اكتفا می كنم .
معتل فعل است كه یكی از حروف آن الف . واو . ی باشد
اگر این حرف در اول فعل باشد به آنمثال می گویند .
مثل : وعد
اگر حرف دوم باشد به آن اجوف میگویند :
مثل قول كه میشودقال . یا خوف كه میشود خاف
اگر حرف سوم باشد ناقص است .
مثل سعی .رضی
اگر دوحرفعله داشته باشد و نزدیك به هم باشند لفیف مقرون است .
مثل : سوی. طوی
اگر دوحرف عله باشد واز هم دورباشند لفیف مفروق است .
مثل : وقی .
ان چه كه مهم است اینكه در این حروف اعلال هایی صورت می گیرد و گاهی اوقات واقعا تشخیص كلمه سخت است .
اگر به ریشه فعل اشنا باشید به راحتی میتوانید ان را پیدا كنید وگرنه دچار دردسر میشوید
وبهترین راه این است كه یك نمونه از فعل معتل رو در هر كدام حفظ كنید و مابقی فعل هارا برهمان اسلوب حفظ شده در جمله به كار ببرید .
نكات:
1- حرف الف به شكلی جزء حروف معتل نیست . بلكه واو یا ی هستند كه قلب به الف می شوند .
مثل : قول : قال
2- اعلال تغییراتی است كه در فعل های معتل به وجود میاید تا تلفظ ان اسانتر شود
3- فعل مثال معتل
مثل وعد : در فعل ماضی هیچ اعلالی ندارد . ولی در فعل مضارع و امر مخاطب حرف عله در تمام صیغه ها حذف می شود .
مثل : وعد . یعد . عد كه به ترتیب ماضی . مضارع و امر هستند
4- درفعل اجوف حرفعله در ماضی تبدیل به الف میشود و از صیغه 6 به بعد یعنی جمع مونث غایب حرف عله حذف میشود .
مثل قول كه شد قال و از صیغه 6 به بعد میشود قلن . قلت والی اخر
در فعل مضارع اجوف در تمام صیغه ها به جز 6و12
یعنی جمع های مونث حركت حرف عله به ماقبلمنتقلمیشود و در دو صیغه جمع
مونث حرف عله حذف میشود .
مثل : یَبْیِعُ كه میشود یَبیعَ و در صیغه 6 میشود یبعن و در دوازده
میشود تبعن درامر مخاطب اجوف در صیغه اولی و ششمی یعنی مفرد مذكر مخاطب و
جمع مذكر مخاطب حرف عله حذف میشود .
مثل : بیع كه امر ان میشود : بع . بیعا و بیعوا . بیعی . بیعا . بعن
5- در فعل ناقص مثل دعو در صیغه اول به الف تبدیل
میشود كه البته اگر حرف عله به شكل ی باشد فقط در خواندن به صورت آ می
خوانیم .
مثل دعو كه میشود دعا
در صیغه های شماره 3. 4. 5 . حرف عله حذف میشود . دعوا . دعت . دعتا
در فعل مضارع ناقص : در صیغه های 1.. 4. 7. 13و14 حرف عله ساكن میشود . مثل : یهدیُ كه میشود یهدی
در صیغه های 3. 9. 10 حرف عله حذف میشود :
مثل یهدون . تهدون . یهدین.
در یهدین شما دوتا ی باید داشته باشید درواقع باید باشد یهدیین ولی حرف
عله ی حذف شده و اون ی كه مونده علامت مفرد مونث مخاطب مضارع است
درفعل امر در اولین صیغه مخاطب حرف عله حذف میشود .
یدعو كه در امر میشود اُدعُ و در بقیه صیغه ها باقی میماند . حالا برای
هر كدام یك فعل رو در نظر بگیرید و صرفش كنید و تمام این تغییرات رو هم
توش پیاده كنید . امید دارم كه به نتیجه مطلوب برسید . افعال لفیف رو هم
تا اون جایی كه من دیدم كمتر به كار میبرند و همون تغییرات رو باتوجه به
جمع بین مثال وناقص یا جمع بین اجوف وناقص میتونید برای لفیف ها به كار
ببرید .